مادرم زهـــــــــــــــــــــــــــرا...

بی قرارم...سوگوارم...تابه هنگام ظهور...

مادرم زهـــــــــــــــــــــــــــرا...

بی قرارم...سوگوارم...تابه هنگام ظهور...

درباره بلاگ

یاد خدا آرام بخش دلهاست ...

پس بیایید با مهربان ترین مهربانان عالم آشتی کنیم...

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۴ آذر ۹۲ ، ۰۱:۲۲

باز تو سینه دل نمیشه بند...

حال عجیبی دارم...حس پرواز...حس خوشایند قدم زدن زیر باران بهاری...


حسی شبیه وقتی که توی گرمای تابستان پایت را میگذاری توی یک سطل آب یخ...


شبیه خوردن بستنی توی زمستون کنار بخاری ...


حس رهایی...حس پرواز...شبیه رها شدن یک برگ پاییزی از یک درخت...


آآآآآآآآه چقدر حالم خوب است...لذتی توی وجودم بالاوپایین میشود...


شبیه آب شدن شکلات قهوه توی دهان...


یا مثلا سرخوردن توی راهروی دبیرستان...یا لی لی رفتن توی پارک ...


نه یک حسی خیلی بالاتر از اینها...


شبیه آب شدن قندتوی دلت وقتی توی بیابون


شلمچه چسبیده ای به فنس هایی که


اون طرفش می شود حریم ارباب وهی توی دلت


مرور میکنی و میپرسی:


یعنی میشود؟یعنی میشود؟!!!!!!!



التماس دعای عهد و فرج دارم

madaram zahra